سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تاریخچه مسجد مقدس جمکران

 

در شرافت و عظمت و نورانیّت مسجد مقدّس جمکران ذرّه‌ای شک ندارماما آیا واقعاً این مسجد به دستور امام زمان عج ساخته شده است یا خیر؟ تحقیقات و پژوهشهای محقّقین و مدقّقین اهل فن نشان می‌دهد که روایت مسجد جمکران صحیح نمی‌باشد.  

مهمترین و قدیمی ترین سند موجود درباره مسجد جمکران برای قرن 14 می باشد و بدین شرح است:

محدث نوری (1320ق) در کتاب نجم الثاقب می نویسد: حکایت اول [بناى مسجد جمکران‏]: شیخ فاضل، حسن بن محمّد بن حسن قمى معاصر صدوق در «تاریخ قم» نقل کرده از کتاب «مونس الحزینفی معرفة الحقّ و الیقین» از مصنّفات شیخ ابى جعفر محمّد بن بابویه قمى [شیخ صدوق، متوفای 381ق]به این عبارت: باب بناى مسجد جمکران از قول حضرت امام محمّد مهدى- علیه صلوات اللّه الرحمن- سبب بناى مسجد مقدّس جمکران و عمارت آن به قول امام علیه السّلام این بوده است که شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانى رحمهم اللّه مى‏گوید: من شب سه‏شنبه هفدهم ماه مبارک رمضان سنه ثلث و تسعین در سراى خود خفته بودم که ناگاه جماعتى مردم به در سراى من آمدند. نصفى از شب گذشته مرا بیدار کردند و گفتند: برخیز! و طلب امام محمّد، مهدى صاحب الزمان- صلوات اللّه علیه- را اجابت کن که تو را مى‏خواند. حسن گفت: من برخاستم، به هم برآمدم و آماده شدم. گفتم: بگذارید تا پیراهن بپوشم. آواز آمد از در سراى که: «هو ما کان قمیصک.» پیراهن به بر مکن که از تو نیست! دست فرا کردم و سراویل [شروال] خود را برگرفتم. آواز آمد: «لیس ذلک منک، فخذ سراویلک.» یعنى آن سراویل که برگرفتى از تو نیست، از آن خود برگیر! آن را انداختم و از خود برگرفتم و در پوشیدم و طلب کلید در سراى کردم. آواز آمد:  «الباب مفتوح.» چون به در سراى آمدم، جماعتى از بزرگان را دیدم. سلام کردم. جواب دادند و ترحیب کردند. [یعنی مرحبا گفتند] مرا بیاوردند تا بدان جایگاه که اکنون مسجد است؛ چون نیک بنگریدم، تختى دیدم نهاده و فرشى نیکو بر آن تخت گسترده و بالش‏هاى نیکو نهاده و جوانى سى‏ساله بر آن تخت، تکیه بر چهار بالش کرده و پیرى پیش او نشسته و کتابى در دست گرفته و بر آن جوان مى‏خواند و فزون از شصت مرد بر این زمین، برگرد او نماز مى‏کنند. بعضى جامه‏هاى سفید و بعضى جامه‏هاى سبز داشتند و آن پیر، حضرت خضر, بود. پس آن پیر مرا نشاند و حضرت امام , مرا به نام خود خواند و گفت: «برو و حسن مسلمرا بگو که تو چند سال است که عمارت این زمین مى‏کنى و مى‏کارى و ما خراب مى‏کنیم و پنج سال است که زراعت مى‏کنى و امسال دیگر باره از سر گرفتى و عمارتش مى‏کنى؛ رخصت نیست که تو در این زمین، دیگر باره زراعت کنى. باید هر انتفاع که از این زمین برگرفته‏اى، ردّ کنى تا بدین موضع، مسجد بنا کنند و بگو این حسن مسلم را که این زمین شریفى است و خداى تعالى این زمین را از زمین‏هاى دیگر برگزیده است و شریف کرده و تو با زمین خود گرفتى و دو پسر جوان، خداى عزّ و جلّ از تو بازستد و تو تنبیه نشدى و اگر نه چنین کنى، آزار وى به تو رسد، آنچه تو آگاه نباشى.» حسن مثله گفت: «یا سیّدى و مولاى! مرا در این، نشانى باید که جماعت سخن بى‏نشان و حجّت نشنوند و قول مرا مصدق ندارند.» گفت: «انا سنعلم هناک» علامت ما اینجا بکنیم تا تصدیق قول تو باشد. تو برو رسالت ما بگذار. به نزدیک سیّد ابو الحسنرو و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را حاضر کند و انتفاع چندساله که گرفته است، از او طلب کند و بستاند و به دیگران دهد تا بناى مسجد بنهند و باقى وجوه از رهق به ناحیه اردهال که ملک ماست، بیاورد و مسجد را تمام کند و یک‏ نیمه رهق را وقف کردیم بر این مسجد که هر ساله وجوه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد بکنند. مردم را بگو تا رغبت بکنند بدین موضع و عزیز دارند و چهار رکعت نماز اینجا بگذارند: «دو رکعت تحیّت مسجد، در هر رکعتى یک بار الحمد و هفت بار قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و تسبیح رکوع و سجود، هفت بار بگویند. و دو رکعت نماز امام صاحب الزمان , بگزارند به این نسق: چون فاتحه خواند و به إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ رسد، صد بار بگوید و بعد از آن فاتحه را تا آخر بخواند و در رکعت دوّم نیز به همین طریق بگذارد و تسبیح در رکوع و سجود، هفت بار بگوید و چون نماز تمام کرده باشد، تهلیل بگوید و تسبیح فاطمه زهرا علیها السّلام و چون از تسبیح فارغ شود، سر به سجده نهد و صد بار صلوات بر پیغمبر و آلش- صلوات اللّه علیهم- بفرستد. و این نقل از لفظ مبارک امام علیه السّلام است که:  «فمن صلاهما فکأنّما صلّى فى البیت العتیق» یعنى هرکه این دو رکعت نماز بگزارد همچنین باشد که دو رکعت نماز در کعبه گزارده باشد. حسن مثله جمکرانى گفت: من چون این سخن بشنیدم، گفتم با خویشتن که گویا آن موضع است که تو مى‏پندارى انّما هذا المسجد للامام صاحب الزمان علیه السّلام و اشاره بدان جوان کردم که در چهار بالش نشسته بود. پس، آن جوان به من اشارت کرد که: «برو!» من بیامدم. چون پاره‏اى راه بیامدم، دیگر باره مرا بازخواندند و گفتند: «بزى در گله جعفر کاشانى راعى است، باید آن بز را بخرى، اگر مردم ده، بها نهند، بخر و اگر نه، تو از خاصّه خود بدهى و آن بز را بیاورى و بدین موضع بکشى فردا شب. آن‏گاه روز هیجدهم ماه مبارک رمضان، گوشت آن بز را بر بیماران و کسى که علّتى داشته باشد سخت، انفاق کنى که حقّ تعالى همه را شفا دهد و بز، ابلق و موى‏هاى بسیار دارد و هفت علامت دارد: سه بر جانبى و چهار بر جانبى کالدراهم سیاه و سفید، همچون درم‏ها.» پس رفتم، پس مرا دیگر بار بازگردانید و گفت: «هفتاد روز یا هفت روز ما اینجاییم اگر بر هفت روز حمل کنى، دلیل کند بر شب قدر که بیست و سوم است و اگر بر هفتاد حمل کنى، شب بیست و پنجم ذى القعدة الحرام بود و روز بزرگوار است.» پس حسن مثله گفت: من بیامدم و تا خانه آمدم و همه شب در اندیشه بودم تا صبح اثر کرد. فرض بگزاردم و نزدیک على بن منذر آمدم و آن احوال با وى بگفتم. او با من بیامد. رفتم بدان جایگاه که مرا شب برده بودند. پس گفت: باللّه! نشان و علامتى که امام , مرا گفت، یکى این است که زنجیرها و میخ‏ها اینجا ظاهر است. پس به نزدیک سیّد ابو الحسن الرضاشدیم، چون به در سراى وى برسیدیم، خدم و حشم وى را دیدیم که مرا گفتند: «از سحرگاه سیّد ابو الحسن در انتظار تو است. تو از جمکرانى؟» گفتم: بلى. من در حال به درون رفتم و سلام و خدمت کردم. جواب نیکو داد و اعزاز کرد و مرا به تمکین نشاند و پیش از آن‏که من حدیث کنم، مرا گفت: اى حسن مثله! من خفته بودم. در خواب، شخصى مرا گفت: «حسن مثله نام، مردى از جمکران، پیش تو آید بامداد، باید که آنچه گوید سخن او را مصدّق دارى و بر قول او اعتماد کنى که سخن او سخن ماست، باید که قول او را ردّ نگردانى.» از خواب بیدار شدم. تا این ساعت منتظر تو بودم. حسن مثله احوال را به شرح با وى بگفت. در حال بفرمود تا اسب‏ها را زین برنهادند و بیرون آوردند و سوار شدند. چون به نزدیک ده رسیدند، جعفر راعى، گله را بر کنار راه داشت. حسن مثله در میان گله رفت و آن بز، از پس همه گوسفندان مى‏آمد، پیش حسن مثله دوید و او آن بز را برگرفت که بها به وى دهد و بز را بیاورد. جعفر راعى سوگند یاد کرد که من هرگز این بز را ندیده‏ام و در گله من نبوده است، الّا امروز که مى‏بینم و هر چند که مى‏خواهم که این بز را بگیرم، میسّر نمى‏شود و اکنون که‏ پیش شما آمد. پس بز را همچنان که سیّد فرموده بود در آن جایگاه آوردند و بکشتند و سیّد ابو الحسن الرضا بدین موضع آمدند و حسن مسلم را حاضر کردند و انتفاع از او بستدند و وجوه رهق را بیاوردند و مسجد جمکران را به چوب بپوشانیدند و سیّد ابو الحسن الرضا زنجیرها و میخ‏ها را به قم برد و در سراى خود گذاشت. همه بیماران و صاحب علّتان مى‏رفتند و خود را در زنجیر مى‏مالیدند، خداى تعالى شفاى عاجل مى‏داد و خوش مى‏شدند. ابو الحسن محمّد بن حیدرگوید: به استفاضه شنیدم: «سیّد ابو الحسن الرضا مدفون است در موسویان به شهر قم و بعد از آن، فرزند از آن وى را بیمارى نازل شد و وى در خانه شد و سر صندوق را برداشتند، زنجیر و میخ‏ها را نیافتند.» این است مختصرى از احوال آن موضع شریف که شرح داده شد.

مؤلّف [یعنی محدث نوری]گوید: در نسخه فارسى تاریخ قم و در نسخه عربى آن، که عالم جلیل، آقا محمّد على کرمانشاهى مختصر این قصّه را از آن نقل کرده، در حواشى رجال میر مصطفى در باب حسن، تاریخ قصه را در ثلث و تسعین یعنى نود و سه بعد از دویست نقل کرده، و ظاهرا بر ناسخ مشتبه شده و اصل سبعین بوده که به معنى هفتاد است زیرا که وفات شیخ صدوق پیش از نود است. (نجم الثاقب، محدث نورى ،ج‏2،ص:454 -458)

 

اشکالات موجود در روایت مسجد مقدس جمکران:

مرحوم محدث نوری این روایت را از سید نعمت الله جزائری نقل کرده و او از محمد بن حسن قمیّ در کتاب تاریخ قم و او از شیخ صدوق در کتاب «مونس الحزین فی معرفة الحق و الیقین» و او از حسن بن مثله جمکرانی نقل کرده است.

محمد نوری سید نعمت الله جزائری محمد بن حسن قمی، کتاب تاریخ قم شیخ صدوق در کتاب مونس الحرین حسن بن مثله جمکرانی

اشکال اول: متاسفانه تنها روای این داستان، یعنی محدث نوری، در کتاب نجم الثاقب به گونه‌ای روایت را نقل کرده است که گویی خودش آن را در کتاب «تاریخ قم» مشاهده نموده است در حالی که ایشان، هیچ گاه کتاب «تاریخ قم» را در اختیار نداشته است. و با یک واسطه غیر معتبر که در اشکال بعدی توضیح خواهیم داد آنرا نقل کرده است.

توضیح اشکال اول: محدث نوری که این حکایت را در کتاب «نجم الثاقب» از کتاب «تاریخ قم» نقل کرده است در کتاب دیگر خود یعنی «جنة المأوی» اذعان نموده است که هیچ وقت کتاب «تاریخ قم» را بدست نیاورده است و حکایت فوق را از مجموعه‌ای که نوشته سید نعمت الله جزائریبوده است نقل کرده و سید نعمت الله آن خبر را از کتاب «تاریخ قم » نقل کرده است. محدث نوری می‌نویسد: و لکنی لم أظفر على أکثر من مجلد واحد مشتمل على ثمانیة أبواب بعد الفحص الشائع. و قد نقلنا الخبر السابق من خط السید المحدث الجلیل السید نعمة الله الجزائری عن مجموعة نقله منه و لکنه کان بالفارسیة فنقلناه ثانیا إلى العربیة لیلائم نظم هذا المجموع. (جنة المأوی)

یکی دیگر از منابع محدث نوری نقلِ فرزند آیت الله وحید بهبهانی یعنی محمد علی کرمانشاهیدر حاشیه‌ای بر کتاب «نقد الرجال» می‌باشد. اما معلوم نیست که محمد علی کرمانشاهی این داستان را در کجا مشاهده کرده است. محدث نوری می نویسد: وَجَدْتُ بِخَطِّ الْفَاضِلِ الْآغَا مُحَمَّدَ عَلِیَّ بْنِ الْأُسْتَاذِ الْبِهْبَهَانِیِّ فِیمَا عَلَّقَهُ عَلَى کِتَابِ نَقْدِ الرِّجَالِ مَا لَفْظُهُ" الْحَسَنُ بْنُ مُثْلَةَ الْجَمْکَرَانِیُّ هُوَ الَّذِی أَمَرَهُ الْإِمَامُ صَاحِبُ الزَّمَانِ ع بِبِنَاءِ مَسْجِدِ جَمْکَرَانَ وَ هِیَ قَرْیَةٌ عَلَى فَرْسَخٍ مِنْ قُمَّ وَ کَانَ ذَلِکَ الْأَمْرُ شِفَاهاً فِی لَیْلَةِ الثَّلَاثَاءِ السَّابِعَ عَشَرَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ سَنَةَ ثَلَاثٍ وَ تِسْعِینَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ فِی مَوْضِعِ ذَلِکَ الْمَسْجِدِ وَ لَهُ قِصَّةٌ طَوِیلَةٌ حَکَاهَا الشَّیْخُ فِی کِتَابِ مُؤْنِسِ‏ الْحَزِینِ‏ فِی مَعْرِفَةِ الدِّینِ وَ الْیَقِینِ وَ قَدْ تَضَمَّنَتْ مُعْجِزَاتٍ عَنِ الْإِمَامِ ع وَ قَدْ وَصَفَهُ الصَّدُوقُ فِیهَا بِقَوْلِهِ الشَّیْخُ الْعَفِیفُ الصَّالِحُ حَسَنُ بْنُ مُثْلَةَ الْجَمْکَرَانِیُّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ فِیهَا مَدْحُ ذَلِکَ الْمَسْجِدِ جِدّاً وَ أَمْرٌ لِلنَّاسِ بِأَنْ یُصَلُّوا فِیهَا أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ رَکْعَتَیْنِ لِتَحِیَّةِ الْمَسْجِدِ یَقْرَأُ فِی کُلٍّ مِنْهُمَا الْحَمْدَ مَرَّةً وَ سُورَةَ التَّوْحِیدِ سَبْعَ مَرَّاتٍ وَ التَّسْبِیحَ فِی الرُّکُوعِ وَ السُّجُودِ سَبْعَ مَرَّاتٍ ثُمَّ رَکْعَتَیْنِ صَلَاةَ صَاحِبِ الزَّمَانِ ع إِلَّا أَنَّهُ إِذَا وَصَلَ‏ « (1)» إِلَى‏ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ‏ کَرَّرَهَا مِائَةَ مَرَّةٍ ثُمَّ قَرَأَ الْحَمْدَ إِلَى آخِرِهَا وَ إِذَا فَرَغَ مِنَ الصَّلَاةِ هَلَّلَ ثُمَّ سَبَّحَ تَسْبِیحَ الزَّهْرَاءِ ع ثُمَّ سَجَدَ وَ صَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مِائَةَ مَرَّةٍ قَالَ الْإِمَامُ ع مَنْ صَلَّاهَا فَکَأَنَّمَا صَلَّاهَا فِی الْبَیْتِ الْعَتِیقِ‏. قُلْتُ الظَّاهِرُ أَنَّهُ کَانَ فِی الْأَصْلِ سَبْعِینَ فَحُرِّفَ وَ کُتِبَ تِسْعِینَ لِتَأَخُّرِ التَّارِیخِ عَنْ مَوْتِ الصَّدُوقِ وَ لَمْ أَجِدِ الْکِتَابَ فِی فِهْرِسِ کُتُبِهِ‏. (مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، ج‏3، ص: 447)

 

مابقی اشکالات در پست های بعدی موجود است.